حرف از ته دل | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پیغام مدیر سایت سلام دوست من به سایت حرف از ته دل خوش آمدید لطفا برای استفاده از تمامی امکانات
دانلود فایل , شرکت در انجمن و گفتگو با سایر اعضا در سایت ثبت نام کنید
این عشق آنقدر غیر قابل علاج بود؛ که دیگه نمیتونستم به بی تو بودن فکر کنم... مثل نفس کشیدن، مثل مغز، دست و پا ، تو هم یه تیکه از من شده بودی..! عشق مثل یه مریضی بود یه مریضی که همه نشونه هاشو میشناختم...
دلم چون سنگ میشود ،گاهی خودم ذره ذره غمبار میشوم ،گاهی از سختی نگاهش آسمانم تیره و بی رنگ میشود ،گاهی چنان من٫ مَنهِ پر اشکمیشود ک لحظه ای دلم برای خندهایم تنگ میشود ،تو آن نبودی که گفتی آسمانت بامن آبی کمرنگ میشود حال چرا خورشید ز آسمانم دمیده باتو گویی آسمان بی رنگ میشود؛ #دنیا_خواجوی
همیشه همینطوری بودی دلبر ...همینقدر خشک و بی منطق بودی که الآنم هستی ....همش باهام بد اخلاقی میکردی... اصلا میدونی چیه دلبر من مست و معتاد همین بداخلاقیات شدم جوری که اگه یک روز وقتی میام پیشت با محبت بهم سلام کنی نگران میشم که شاید چیزی شده که رفتارت باهام عوض شده...همش با خودم میگم شاید ناراحتی ازم و به روی خودت نمیاری ....شاید دلت و شکوندم ....شاید و شاید و شاید و هزار تا شاید دیگه.... میدونی دلبر هیچ وقت نتونستم نوشته های نویسنده ها و شاعر هارو درک کنم ....میدونی چرا ؟! چون اونا همیشه از خنده دلبرشون میگن ولی دلبر من با بقیه فرق داره دلبر من نمیخنده ....اصن دلبر من اگه بخنده دیگه دلبر من نیست...بیخیال اصن دلبر ولی اینو بدون تو حتی تو ناراحتیاتم بازم دلبر خود منی....بازم روت حساسم ....بازم تو رو با کسی قسمتت نمیکنم....اصن میدونی چیه دلبر؟! تهش که بازم واسه خودم میمونی همه میرن از پیشت. میدونی چیه ؟! تو حتی تو اوج عصبانیتتم دلبر منی جوری که اگه کسی چیزی بهت بگه دلم میخواد بزنم سیراب شیردونش کنم... دلبر دوست داشتنی من.....دوست داشتم ....یعنی الآنم دارما حتی بیشتر از قبل ....ولی وای از بی محلیات که منو بیچاره کرده بود...تو دلم زلزله ده ریشتری راه مینداختی....همش میگفتم چرا دیگه اخم نمیکنه چرا بی تفاوت شده ....کاش اخم کنه دوباره بهم....دوست داشتم ولی.... ای وای دلبر من ....دلبر مغرور من.... هیچی ولش کن ....فقط کاش خدا هیچ بنده ایشو اسیر دلبر مغرور نکنه...
مخصوصا من! بدونِ سانسور خودم بودم.. رگ خوابم دستت بود. با تو بی ترس، خودم بودم. تو منو بلد بودی، من هیچوقت خوب نبودم، با هیچکس! اما با تو خوب بودم. با تو، همه چی فرق داشت...
بگذار بگویند غیرمنطقی یا غیراجتماعی هستیم؛ اما به این میارزد که خودمان باشیم. تا زمانی که رفتار ما و تصمیمهای ما به کسی آسیبی نمیزند ما توضیحی به کسی بدهکار نیستیم؛ چقدر زندگی ها که با این توضیح خواستنها و تلاشهای بیهوده برای قانع کردن دیگران بر باد رفته اند
🌺🍃 مجنون را میگفتند که: «از لیلی خوبترانند، بر تو بیاوریم؟» او میگفت که: «آخر من لیلی را به صورت دوست نمیدارم، لیلی صورت نیست. لیلی به دست من همچون جامی است، من از آن شراب مینوشم. من عاشق شرابم و شما را نظر بر قدح است. از شراب آگاه نیستید...»
که دلت بخواد دست کنی قلبتو از تو سینت دراری بهش بدی!! وقتی بااون شخص حرف میزنی حتی شده واسه ی ثانیه ی حال خیلی خوبی بیاد سراغت جوری ک تمام دوروبریات بگن هان چه انرژیی گرفتی 😃اینکه قبل دیدنش تپش قلب بگیری وقتی دیدیش هیچی واسه گفتن نداشته باشی ؟!شدآیا دیدی ؟! دیدی وقتی داری نگاش میکنیو اون حرف میزنه هیچی از حرفاش نمیفهمی !!یاوقتی باهات حرف میزنه حس کنی داره ب قلب یخ زدت ها میکنه ،یا پی ام که میده نیشت تابناگوش وا شه!!درست تو همین لحظه که اینو مینویسم دلم میخواد براش بمیرم❤️
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست تا اشارات نظر نامه رسان من توست
گوش کن با لب خاموش سخن می گویم پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید حالیا چشم جهانی نگران من و توست
گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید همه جا زمزمه عشق نهان من و توست
این همه قصه فردوس و تمنای بهشت گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست
نقش ما گو ننگارند به دیباچه عقل هرکجا نامه عشق است نشان من و توست
سایه زاتشکده ماست فروغ مه مهر وه از این آتش روشن که به جان من و توست
صنما گر بدی و گر نیكی تو، شبی، بی چراغ تاریكی
آتشی در تو میزند خورشید كندهات باز شعلهای نكشید ؟
چون درخت آمدی، زغال مرو میوهای، پخته باش، كال مرو
میوه چون پخته گشت و آتشگون میزند شهد پختگی بیرون
سیب و به نیست میوه ی این دار میوه اش آتش است آخر كار
خشک و تر هر چه در جهان باشد مایهٔ سوختن در آن باشد
سوختن در خوای نور شدن سبك از حبس خویش دور شدن
كوه هم آتش گداخته بود بر فراز و فرود تاخته بود
آتشی بود آسمان آهنگ دم سرد كه كرد او را سنگ ؟
ثقل و سردی سرشت خارا نیست نور در جسم خویش زندانی ست ...
🍃
ای که می پرسی نشان عشق چیست ؟ عشق چیزی جز ظهور مهر نیست.
عشق یعنی مشکلی اسان کنی دردی از در مانده ای درمان کنی.
در میان این همه غوغا و شر عشق یعنی کاهش رنج بشر
عشق یعنی گل به جای خار باش پل به جای این همه دیوار باش
عشق یعنی تشنه ای خود نیز اگر واگذاری اب را ، بر تشنه تر
عشق یعنی دشت گل کاری شده در کویری چشمه ای جاری شده
عشق یعنی ترش را شیرین کنی عشق یعنی نیش را نوشین کنی
هر کجا عشق اید و ساکن شود هر چه نا ممکن بود ، ممکن شود
آزادی بشر درست چند ساعت بعد از تولد از او سلب میشود. از همان لحظه ای که برای ما اسمی میگذارند و ما را به خانواده ای نسبت میدهند٬ دیگر فرار غیر ممکن میشود. قادر نیستیم زنجیر را پاره کنیم و آزاد باشیم. ساختمان بزرگ اداره ثبت اسناد زندان ماست. همه ما لابه لای اوراق آن کتابها له شدهایم.
پنجه خونین زمین دامن صبح بگیر وز سواران خرامنده خورشید بپرس کی بر این درد غم می گذرند ؟
ارغوان !. . . خوشه خون بامدادان که کبوترها بر لب پنجره باز سحر غلغله میآغازند جان گل رنگ مرا بر سر دست بگیر به تماشاگه پرواز ببر
آه ! بشتاب که هم پروازان نگران غم هم پروازند ارغوان بیرق گلگون بهار تو برافراشته باش شعر خونبار منی یاد رنگین رفیقانم را بر زبان داشته باش تو بخوان نغمه ناخوانده من
ارغوان !. . . شاخه همخون جدا مانده من...
بخاطر صدام مسخره میکنی بخاطر عقاید و ارزشهام مسخرم میکنی بخاطر ملیتم مسخره میکنی بخاطر سلیقه موسیقیاییم مسخره میکنی بخاطر لحجم مسخرم میکنی بخاطر مدل راه رفتنم مسخره میکنی
اما حداقلش من سعی میکنم "خودم" باشم و برای "خودم" زندگی کنم نه برای تو ! این تویی که برای "دیگران" زندگی میکنی و خودتو گم کردی نه من !
و فکر میکنم دلیلش اینکه هیچوقت به خودم اجازه ندادم به نداشته هام زیاد فکر کنم اگه اون رو ندارم اشکال نداره نشد که داشته باشم به جاش به چیزایی که دارم فکر میکنم به چیزایی که میتونم به دست بیارمشون و به خودم امید میدم که میتونم. زندگی ای داشته باشید که فقط از بیرون زیبا نباشه بلکه از درون هم همونقدر زیبا و شاد باشه و بهتون حس خوب بده.🌼
وقتی احساس خوشحالی درونی کنی، قانون جذب هم خودش را با حال و هوای درونی تو وفق میدهد و خوشحالی نامحدود را به تو ارزانی میدارد.
قانون جذب میگوید: " هر چیزی مشابه خود را جذب میکند "
تو باید حس درونی خود را درک کنی تا بتوانی هر آنچه را که میخواهی مرئی کنی. تو نمی توانی گله کنی و فلاکت زده باشی و توقع داشه باشی که زندگی ات تغییر کند. در این حال و هوا، تو بدبختی بیشتری را به سوی خود می کشانی. تو باید "شبیه" همان چیزی بشوی که میخواهی جذبش کنی.
از هیچکدامشان دست نکشیده ام .. بعضی از آنها را درون قلبم کاشته ام ، آنهایی که گل داده است را گذاشته ام پشت پنجره چشمانم .. هرکسی که رد می شود ، شاخه گلی از دوست داشتن تو به آنها میدهم ؛ خدا را چه دیدی ؟ شاید کسی یکی از همین شاخه گل ها را به تو رساند ..
موهای بلندِ خرمایی نداره تا عطرشونو نفس بکشم و دلم آروم شه با بافتنشون. نمیزاره انگشتامون گره بخورن به هم تا من خیالِ راحتمو با بوسیدنشون نشونش بدم، برف بازی نمیکنه که بعدش ازم بخواد ها کنم دستای یخ زدشو. اونجوری که تو نگام میکردیو از ذوق و خجالت، عین لبو میشدم نگام نمیکنه. بهونه نمیگیره که چرا بارون بند اومد تا بارون بشم و ببارم براش. پابرهنه تو خیابون راه نمیره. مثل خودت اسمش دوبخشه ولی اون کجا و این کجا. دلش تنگ نمیشه برام، اگرم بشه زنگ نمیزنه بگه ویتامینِ تُو یِ بدنم کم شده از بس ندیدمت. با نگاهش بهم قول موندن نمیده. خداست دیگه، سرِش شلوغه، مالِ همست. خیلی دوسم داره ولی جاتو پر نمیکنه. راستی، میگما؛ خالقِ خنده های از تهِ دلم، خدایِ آشنایِ عاشقانه هایِ من، این انصافه که منو بسپاری به غریبه و خودت بری خدایِ غریبه ها بشی؟
باشد که روزگار ظلم به سر آید ، و آفتاب برآید و حقیقت در چهرهی مردم بدرخشد و عشق آن سپیده دمی گردد که به سوی آن گام برمیداریم. من با عشق به دنیا آمدهام، با عشق زندگی کردهام، و با عشق هم از دنیا میروم تا آن چیزی که از من باقی میماند فقط عشق باشد...
اگر قرار است چاقویی در شکمت فرو کنند لااقل کار را با همان قیافه قاتلانه و نفرتانگیز انجام دهند. نه اینکه همزمان به تو لبخند بزنند و امیدواری بیهوده بدهند مثلا بگویند: نگران نباش، چیزی نیست شش ضربه هم بخوری مثل قبل سالم خواهی بود.
دستانش را بگیرم، ببرم کنار بیقراریِ آدم ها می خواهم ببیند حال و روز آدم ها را می خواهم بپرسم چرا کاری نمیکند؟! میخواهم بفهمم پس کجا به آخر میرسد
این چرخهی درد؟ حال زمین اصلا خوب نیست، من باید بروم باید خدا را به زمین بیاورم ...
یه کِش اونقدری کِش میاد که بضاعتشه بعدش از یه جایی به بعد دیگه نمیتونه، نه که نخواد، نمیتونه زیادی بکشی در میره میخوره تو چشم و چالت! این جریان خیلی از آدماست، آدم ها رو بیشتر از تحملشون تحت فشار قرار ندید .
دستش شايد اون بين بُريد،ولي هيچي نگفت خفه كرد ناله هاشو قوي تر شد ديگه خودشو نميشناخت تيكه هاش ديگه راحت خورد نميشدن اون سنگ شده بود
افتخار کردن به داشتن ویژگی هایی هستش که خود آدم در داشتن اونها هیچ نقشی نداره مل چهره،ملیت،ثروت خانوادگی
همیشه از چیزهایی صحبت کنیم و به چیز هایی افتخار کنیم که خودمون به دست اوردیم مثل شعور،انسانیت و..
بعضیا به عنوان تاوان بعضیا مجازات بعضیا امتحان
و بعضی ها هم ارمغان
بيشعور!!! آنقدر نگذاشتی ببوسمت كه بوسيدن را هم ممنوع كردند و حالا كه نفسهامان هم به شماره افتاده مثل عشق سالهای وبا ... لعنت به تو لعنت به من لعنت به همه ی ما بخاطر همه ی بوسه هایی که از هم دریغ کردیم ، اگر زنده ماندی از طرف من به تمام مردم دنیا بگو تا میتوانید همدیگر را ببوسید. نسل ما همه مردن در عصر یخبندان عصری که بوسیدن حکم جام شوکران را داشت و چکاندن ماشه در دهان خویش! به همه ی دنیا بگو ما را نامهربانی ها کشت نه جنگ های صلیبی و طاعون و کرونا و سل 🍃
مطالب گذشته
» شاید از اخلاقت خوشم نمیومد اما واقعا دوست داشتم! »» جمعه 16 اسفند 1398
» گاه گاهی.. »» جمعه 16 اسفند 1398 » همیشه میگفتم یه روز همه چی درست میشه ... »» جمعه 16 اسفند 1398 » با تو همه چی فرق داشت، »» جمعه 16 اسفند 1398 » ما توضیحی به کسی بدهکار نیستیم. »» جمعه 16 اسفند 1398 » مولانا »» جمعه 16 اسفند 1398 » شده حس کنی یه نفرو انقدر دوس داری »» جمعه 16 اسفند 1398 » نشود فاش کسی آنچه میان من و توست »» جمعه 16 اسفند 1398 » صنما گر بدی و گر نیكی »» جمعه 16 اسفند 1398 » ببينيد مولانا چه زيبا عشق رو معني كرده.... »» جمعه 16 اسفند 1398 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
[ طراحی مجدد و ترجمه از : Ghaleb-Weblog.Ir ] [ طراح اولیه قالب ] |